کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)

شاعر : سیدپوریا هاشمی     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع     قالب شعر : مسمط    

در آفـریـنـش نـقـطه پـرگـار زهراست            دل دلـبـر و دلـداده و دلـدار زهـراست
نـاد عـلـی احـمـد مـخـتــار زهـراسـت            روح المعانی مخزن الاسرار زهراست


جنات و تجری تحتها الانهار زهراست

جـمع اند در او هـم نـبـوّت هم امـامت            صـبــر پـیـمـبـر داشـتـن نــور ولایـت
اعـجـاز می‌ریـزد ازو در هـر روایت            مـردانـه در بـین زنـان دارد شـجـاعت

کـرّار مـثل حـیـدر کــرّار زهــراسـت

در سـجـده‌اش الـلـه اکـبـر جـلـوه دارد            زهراست خیری که مکـرر جلوه دارد
در سـورۀ انـسان و کـوثـر جلـوه دارد            یک گوشه از شأنش به محشر جلوه دارد

میزان ما زهراست نور و نار زهراست

در شأن او پیـغـمـبران مانـدند حـیران            هستند خاک چادرش صدها چو سلمان
یک خطبه‌اش کرد ست قومی را مسلمان            خیرش به مردم می‌رسد پیدا و پنـهـان

حاتم بیا!صاحب کرم بسیار زهـراست

نـان شـبـش را داد سـائـل سـیـر بـاشـد            لطف و کرم خوب است دامنگیر باشد
طاقـت نـدارد کس از او دلـگـیـر باشد            می‌خواست در اوج جـوانی پـیـر باشد

سروی که خم گشته به پای یار زهراست

پای علی ماند و درآغـوش خطر رفت            در را زدند و فـاطمه تا پشت در رفت
این راه را با پا که نه! بلکه به سر رفت            تا پـای زخـم سـیـنه و درد کـمـر رفت

بـین شـلـوغی بـا تن تـبـدار زهـراست

در وا شـد اما پـهـلویـش از کار افـتـاد            شـلاق خـورد و بـازویش از کار افتاد
دست حـفـاظ گـیـسـویش از کـار افـتاد            نـقـش زمین شد زانـویش از کـار افتاد

حالا میان یک در و دیـوار زهـراست

فهمید دیگر بر لبـش تاب سخـن نیست            جوری زمین خورده توان پا شدن نیست
یک جای سالم در تـمام این بدن نیست            فـریاد زد فضه بیا روحی به تن نیست

بی‌محسن از کج بودن مسمار زهراست

از بعد این هجـمه قـد زهـرا کـمان شد            در بسـترش افـتاد دیگـر نیـمه جان شد
لاغر شد و یک پوست با چند استخوان شد            گریه میان این زن و شوهـر زبان شد

از درد شب‌ها تا سحر بیدار زهراست

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)

شاعر : امیر عظیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

دنیای بی‌زهـرا شبـیه یک سراب است            هستی بدون حضرتش نقشی بر آب است
اصلاً بدون فـاطـمه بودن، عذاب است            هرکس که بی‌زهرا شود، در اضطراب است


هرکس که شد بی‌فـاطمه تنهـاست، تنها
سرمایۀ هـسـتی فـقـط زهراست، زهرا

زهـرا کـجـا و آن هـمـه آزار، ای وای            زهـرا کجا و در کجا، دیـوار، ای وای
انـســیـۀ احـمـد کـجــا و نــار، ای وای            حـورا کجا و ضـربۀ مسـمار، ای وای

بـیـن در و دیـوار و آتـش بــود زهــرا
با دشـمنان هـم در کـشاکـش بود زهـرا

افـسوس مشـتی دیو و دد از او گذشتند            با ضـربۀ مشت و لگـد از او گـذشـتـند
بر دست او شـلاق زد، از او گـذشـتـند            فریاد زد: «بـابـا مـدد!» از او گـذشـتـند

یک لحـظه یـاد محـسـنش افـتاد و افتاد
یک صیحه از عمق جگر سر داد و افتاد

: امتیاز

مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ( زبانحال درختی که شد درب خانۀ حضرت)

شاعر : محمدجواد غفورزاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

سال‌ها پیـش در این شهر درخـتی بودم            یـادگـار کـهـن از دورۀ سـخـتـی بــودم
هـرگـز از هـمـهـمـۀ بـاد نـمـی‌لـرزیـدم            ناز پـروده چه اقـبال و چه بخـتی بودم


به بـرومـنـدی من بود درخـتـی کـمـتـر

رشد می‌کـردم و می‌شد تـنه‌ام محکـم‌تر
من به آیندۀ خود روشن و خوش بین بودم            بـاغ را آیــنـه‌ای سـبــز بـه آئـیـن بـودم
روزها تـشـنۀ هـم‌صحـبـتیِ با خـورشید            همه شب هم نفس زهره و پروین بودم
ریشه در قلب زمین داشتم و سر به فلک

برگ‌هایم گـل تسبـیـح به لب مثل ملَک
راستی شکر خدا برگ و بری بود مرا            با درخـتانِ دگر سِـرّ و سَـری بـود مرا
دست و دل بازتر از سرو و صِنوبر بودم            چتری از سایه و شهد و ثمری بود مرا
چشم من بود به شاهـین ترازوی خودم

تکـیه کردم هـمۀ عـمر به بازوی خودم
ناگـهـان پـیک خـزان آمد و بـاد سردی            باغ شد صحـنـۀ طـوفـان بیـابـان گردی
در همان حال که احساس خطر می‌کردم            نـرم و آهـسـته ولی با تـبـر آمد مـردی
تا به خـود آمدم از ریشه جـدا کرد مرا

ضربه‌هـایش مـتـوجّه به خـدا کـرد مرا
حـالـتی رفت که صد بـار خـدایـا کردم            از خــدا عـاقـبـت خـیــر تـمـنّــا کــردم
گر چه از زخـمِ تـبر روی زمین افتادم            از سعادت به رُخم پـنـجـره‌ای وا کردم
از من سوخته دل بال و پری ساخته شد

کم کم از چوب من آن روز دری ساخته شد
وقـف دیـوارِ حـرم‌خـانـۀ مـاهـم کـردنـد            هر چه در بود در آن کوچه نگاهم کردند
از همان روز که سیـمای عـلی را دیدم            همه شب تا به سحر چشم به راهم کردند
مثل خـود تـشـنـۀ سیـراب نمی‌دیـدم من

این سعادت را در خـواب نمی‌دیـدم من
بـارهـا شـاهـد رُخــسـار پـیـمـبـر بـودم            مَحـرم روز و شب سـاقـی کـوثـر بودم
تا عـلی پنجه به این حلـقۀ در می‌افکـند            بـه خـدا از هـمـۀ پـنـجـره‌ها سـر بـودم
دست‌های دو جگر گوشه که نازم می‌کرد

غرق در زمزمه و راز و نیازم می‌کرد
به سرافرازی من نیست دری روی زمین            خورده بر سینۀ من بال و پر روح الامین
سایۀ وحی و نـبـوت به سـرم بوده مدام            به خـدا عـاقـبت خـیر همین است همین
هر زمانی که روی پاشنه می‌چرخـیـدم

جـلـوۀ روشـنـی از نـور خـدا مـی‌دیـدم
گاه گاهی که زِ من فاطمه می‌کرد عبور            مـوج می‌زد به دلـم آیـنـه در آیـنه نـور
سبزپوشان فلک پشت سرش می‌گـفـتـند            قل هوالله احد، چَشم بد از روی تو دور
ســورۀ کـوثـری و جـلـوۀ طـاهـا داری

آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری!
دیدم از روزنِ در جـلـوۀ احساسـش را            عـطر گل‌های بـهـشتی و گل یاسش را
دیـده‌ام مـائـده‌ای را کـه فـرسـتـاده خـدا            دیـده‌ام فـاطـمه و گردش دسـتـاسـش را
زیر آن سقف گلین عرش فرود آمده بود

روح هـمـراه ملائک به درود آمده بود
هر گرفتار غمی حلقه بر این در می‌زد            هرکه از پای می‌افتاد به من سر می‌زد
آیۀ روشن تطـهـیر در این کـوچه مـدام            شانه در شـانۀ جـبـریل امـین پر می‌زد
یک طرف شاهـد نجـوای یتـیـمان بودم

یک طرف محـو شکـوفایی ایـمان بودم
من ندانستم از اوّل که خطر در راه است            عمر این دلخوشی زودگذر در راه است
دارد این روز مبارک، شب هجران در پی            شب تـنـهـایی ریـحـان رسـول الله است
مانـده بـودم که چرا آیـنـه را آه گرفت؟

یا پس از هجرت خورشید چرا ماه گرفت؟
رفت پیـغـمبر و دیدم که ورق برگـشته            مانـده از بـاغ نـبـوت گل پـرپـر گـشـته
مهـبـط وحی جـدا گـرید و جـبـریل جدا            مسجد و منبر و محراب و حرم سرگشته
هست در آیـنـۀ بـاغ خـزان دیـده؛ ملال

نیست هنگام اذان صوت دل انگیز بلال
هـمه حـیـرت‌زده افـروخـتـنـم را دیـدند            دیده بر صحـن حـرم دوخـتـنم را دیدند
بی‌وفـایـان هـمه آن روز تـماشا کـردند            از خـدا بی‌خـبـران سـوخـتـنـم را دیـدند
سوخـتـم تا مگر از آتش بـیـداد و حـسد

چشم زخمی به جگر گوشۀ یاسین نرسد
هیچ آتش به جهان این همه جانسوز نشد            شعله جان سوز اگر بود جهان سوز نشد
رسم آتش زدن از عهـد خلـیل الله است            آتش آن روز گـلستان شد و امروز نشد
آه از این شعله که خاموش نگردد هرگز

داغ این بـاغ فـراموش نـگـردد هـرگـز
سوخت در آتشِ بیداد رگ و ریشه و پوست            پشت در این علی است و همۀ هستی اوست
یادم از غفلت خویش آمد و با خود گفتم            حیف آن روز به نجّار نگفتم ای دوست
تو که در قامت من صبر و رضا را دیدی

بر سر وسیـنـۀ من مـیخ چرا کوبـیدی؟
همه رفـتند و به جا ماند درِ سوخـته‌ای            دفـتـری خـاطـره از آتشِ افـروخـتـه‌ای
روی گـلـبرگ شـقـایق بنـویـسـید هنوز            هست در کوچۀ ما چشمِ به در دوخته‌ای
تـا بگـویـند در این خـانه کـسـی می‌آیـد

مـژده ای دل که مسیـحـا نـفـسی می‌آید

: امتیاز

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

جسارت کرد شعله، مشت زد بر روی در آتش            حیا را زیر پا بگذاشت و شد شعله‌ور آتش

همیشه آب بر آتش اثر دارد ولی این بار            ندارد رحم بر چشمان بارانی و تر آتش


به یمن فاطمه آتش گلستان شد بر ابراهیم            ولایت داشت یعنی حضرت حوریه بر آتش

میان آتـش کـیـنه پر قـقـنـوس می‌سـوزد            ولی خاکسترش خاموش خواهد کرد هر آتش

مغیره، خالد و قنفذ همه لبـریز از کـیـنه            همه هم دست با شیطان؛ ولیکن بیشتر آتش

نشسته بر دل عالم عجب داغ جگر سوزی            غم سیلی، قلاف و تازیانه، ضرب در، آتش

تنور فتنه را شیطان همیشه می‌کند روشن            بخوان مرثیه خوان! از روضۀ خولی و سر؛ آتش

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)

شاعر : محمد رستمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

ای سراپا شوکت و مجـد و شرف            آفــریــنــش را دلـیــلــی و هــدف

ای سپهـر عصمت و عـزّ و جلال            نطق من در وصف تو گردیده لال


ای شکوه محض و ای کوه وقـار            عـصـمـت الله را تـویـی آئـیـنه‌دار

«هستی عالم همه از هست توست»            اخـتـیـار مـاسـوالله دسـت تـوسـت

ای مـلائـک جـمـلـگـی دربـان تو            نـور خـورشـیـد از رخ تـابـان تـو

خـاک پـای تـو هــمـه افــلاکــیـان            گـرد کـوی تـو هــمـه نـاسـوتـیـان

فـضّـه‌ات شـد تا قـیـامـت جـاودان            قـنـبـرت غـم می‌بـرد از شیـعـیان

چــادرت اعـجـاز قــرآن مـی‌کـنـد            صد یهـودی را مـسلـمـان می‌کـند

دامـنـت خــون خــدا مــی‌پــرورد            هم حـسین هم مجـتـبی می‌پـرورد

عـالـم و آدم هــمــه درمــانــده‌ات            مـصـطـفـی اُمِّ ابـیـهـا خــوانـده‌ات

مصطـفی با آن هـمه شأن و مقـام            خـاشـعـانـه می‌کـنـد بـر تـو سـلام

مصطفی بـیـنـد عـلی در روی تو            یـاد جـنّـت مـی‌کــنـد از بــوی تـو

فـاطـمـه ای زُهـره زهـرا سرشت            بـوی تو باشد هـمان بـوی بهـشت

ای خـدیـجـه اُمُّ و پـیـغـمـبــر ابـت            عـــالـــمــی بــادا فــدای زیـنـبـت

نــان تـو شـأن نــزول«هـل اتـی»            اهـل جـودی مـثـل شــاه لا فــتــی

ای عـلــمــدار امـیــرالــمـؤمـنـیـن            کـاشـف الـکـرب امــام الـمـتـقـیـن

ای خـدا گـفـتـه به قـرآن مـدح تـو            ای«الم نشرح» به وصف و شرح تو

ای عــروس خــانــۀ شــیــر خــدا            سـورۀ نـوری و مصـبـاح الـهـدی

کـوثـر و تطـهـیر و فـرقـان عـلی            ســوره قــدری و قـــرآن عـــلــی

روح ما بـیـن دو پـهـلـوی رسـول            حُبّ تو در دین ما اصل و اصول

حُـبّ تو بـالاتـرین سـرمـایه است            دین و مذهب را اساس و پایه است

کـیـستی تو؟ بـالاتـر از ادراک ما            «لیله القدری» « وما ادراک ما»

فـــاطــمــه اُمِّ ابــیــهــای رســول            طاهـره مـرضـیـه راضـیـه بـتـول

آنکه شـد پـیـغـمـبـران را خـاتـمـه            می‌زنـد بـوسـه بـه دسـت فـاطـمـه

زانکه دست فاطمه دست خـداست            دست او مشکـل گـشای انبـیـاست

فـاطــمـه رمـز قـبـولـی دعــاسـت            حـجـت الـلـه امــامــان هُــداســت

فـاطمه شیـر خدا را هـمـسر است            فـاطـمه خـون خـدا را مـادر است

فـاطـمه آل کـسـا را مـحـور است            فاطمه خـاتـون روز محـشر است

فاطمه روز نـبـرد با حـیـدر است            او شهـیـد بـیـن دیـوار و در اسـت

غـنـچـه نـشـکـفـتـه‌اش پـرپـر شده            مـحـسـنـش قـربـانـی حــیـدر شـده

دیده زهـرا جان حـیـدر در خـطر            می‌کـشیدن مـرتـضی را چـل نفـر

بسـته بودن کافـران و خـصم دین            ریـسمان بر گردن حـبـل الـمـتـین

فـاطـمه جان بر کـف کـوی عـلـی            با همان حالـش دویـد سـوی عـلی

فــاطــمــه آئـیــنــه خــیــر الـــورا            گـفـت بـا قــوم پـلــیـد و بـی‌حــیـا

ای جـمـاعت مصـطـفـای ثـانـی‌ام            مـن امـیـرالـمـؤمـنـیـن را حـامـیـم

مـشـق ایـثـار و شـهـادت می‌کـنـم            جـان خـود وقـف ولایـت می‌کـنـم

نیست در عـالـم کسی عـین عـلـی            جــان فـدای گـرد نـعــلـیـن عـلـی

مرتضی نـفـس رسـول خاتم است            حـکـم او حکـم خـدای عـالـم است

می‌خـروشـید در حـمـایت از ولی            فـاطـمـه بـگـرفت کـمـربـنـد عـلی

دومــی در آن مــیــانــه زد صــدا            ای مـغـیره سـاکـتـی اکـنون چرا؟

گـرچه او خـیـرالـنـسـا بـاشـد ولی            خیز و دستـش را جدا کن از علی

دست حـیـدر بسته بود و دشـمنان            مـی‌زدنـد زهـرای او را بـی‌امـان

بـا غـلاف تـیــغ خـود آن بـی‌حـیـا            مـی‌زنـد بـر بـازوی خـیــرالـنـسـا

پـیـش چـشـم فـاتـح بـدر و حـنـیـن            تـازیـانـه مـی‌خـورد اُمُّ الـحـسـیـن

بس کن ای«مداح» آل مصـطـفی            زین مـصیبت گـریـه کردن انـبـیا

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعه کبیره و همچنین به منظور حفظ بیشتر شأن انبیا حذف شد

ای مـسیـحـا ریزه‌خـوار خـوان تو            مـوسـی عــمـران گـدای نــان تـو

انــبــیــا و اولــیــا یـکـسـر هــمـه            ســائــل بـیـت گــلـیــن فــاطــمــه

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

گل یاسی که بر خاشاک هم جود و تفضل داشت            به دامانش گل نرگس، گل مریم، توسل داشت

همان که سورۀ کوثر به شأن او شده نازل            که هنگام نزولش عرش هم حال تغزل داشت


دخیل ریشه‌های چادرش شد پردۀ کعـبه            حجر بر استلام سنگ دستاسش تمایل داشت

کسی که حوریه از خاک پایش سرمه بردارد            به خشت خانۀ او آسمان حسّ تذلل داشت

همان بانو که از القاب او "اُمّ ابیها" بود            نبوّت در کنار نام او قطعا تکامل داشت

همان فانوس که آیات نور از او تلالو کرد            همان آئینه که نور علی در او تمثل داشت

هجوم آورد ابر تیره بر خورشید عالمتاب            میان کوچه‌ای که نور با ظلمت تقابل داشت

پر حوریه سهم شعله‌های سرخ آتش شد            بگو ای عرش که: زهرا در این عالم تنازل داشت

میان حادثه مادر زمین خورد و علی افتاد            میان شعله‌ها ای کاش قدری در تحمل داشت

کسی جز فضه، ما بین در و دیوار محرم نیست            فقط فضه خبر از حال و روز غنچه گل داشت

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)

شاعر : مهدی نظری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

عرشیان دور سر زهرا فقط پر می‌زنند            بهر مستی از شراب ناب کوثر می‌زنند

معنی آب حیات آب وضوی فاطـمه‌ست            خضر و عیسی نیز از این باده ساغر می‌زنند


آسمـانـهـا مـوقـع سـجـده به ذات کـبـریـا            با توسّل بوسه بر جا پای کـوثر می‌زنند

هرچه خیرات است در عالم ز خیر فاطمه‌ست            خیرهای عالم از خـیـرالنسا سر می‌زنند

مثل سلمان باش در عرض ادب بر فاطمه            چون که سلمان‌ها همیشه با وضو در می‌زنند

در مدیـنه شأن زهـرا را ولی نشناخـتـند            با تـبـر بر ریـشۀ یـاس پـیـمـبر می‌زنـند

باغ را آتش زدند و یاس بین شعله سوخت            شعله با این کارها بر عرش داور می‌زنند

تا که می‌بـیـنـند زهـرا آمده در پشت در            بی‌ادب‌ها، بی‌وضوها با لگد در می‌زنند

بدتر از این موقعی که در به شدّت باز شد            خانمی را پیش چشم خیس شوهر می‌زنند

هرچه می‌گوید نزن نامرد! بارم شیشه است            حضرت صدیقه را از بغض، بدتر می‌زنند

تازه بعد از اینهمه ظلم و جـفا بر فاطمه            می‌نشینند و فقـط طعنه به حیدر می‌زنند

مادر ســادات دارد مـی‌رود از خـانـه و            اهل عالم در غمش بر سینه و سر می‌زنند

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)

شاعر : محمود اسدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

به خـانـۀ عـلـی و فـاطـمـه، شـرر افـتاد            به عرش، شور عظیمی از این خبر افتاد

به جان فاطـمه، ای فـضّه لااقـل تو بگو            چه شد مدافـع حـیـدر، به پـشت در افتاد


بـه روی مـادر مـا داد مـی‌زد آن ظـالـم            چه غصه‌ها و چه غم‌ها که بر جگر افتاد

لگد بـه در زد و افـتـاد در روی زهـرا            سخـن درسـت بـگـویـم روی پـدر افـتاد

فقط نه پشت در و کوچه، بلکه کربـبـلا            رسید نیـزه و از صدر زین، پـسر افتاد

چه شد به گـوشۀ گـودال، لب فـرو بندم            همین بس است که از دست شمر، سر افتاد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل نامستند بودن و همچنین عدم رعایت توصیه های علما و مراجع حذف شد

چهل نفر به روی در قدم زدند ای وای            که جان محسن شش ماهه در خطر افتاد

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد زوّار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

عـالـَم بدون فـاطـمه دلگـیـر خواهد شد            با او حدیث عـاشـقی تفـسیر خواهد شد

دارالشفای ما از این روضه به آن روضه‌ست            با نام زهرا اشک هم اکسیر خواهد شد


شأن عظیم منـبر از فـیض کلام اوست            عـلامه‌ هم بی‌نـام او تحـقـیر خواهد شد

او خطبه خواند و ذوالفقارش خوب ثابت کرد            گاهی زبان در معرکه شمشیر خواهد شد

با او قیامت ترسی از آتش نخواهم داشت            بچـه‌ کـنار مـادر خود شـیـر خواهد شد

افطارِ خود را هر سه شب بخشید بر سائل            یعنی گـدا هرچه بـیاید سـیر خواهد شد

امروز بـاید در کـنـار فـاطـمـه بـاشـیـم            فـردا بـرای یـاری او دیـر خـواهـد شـد

دستش شکست‌و باز تنها، لشگر مولاست            آئـیـنه وقـتی بشکـنـد تکـثـیر خواهد شد

پژمرده شد یاس جوان مرتضی، افسوس            گل بین آتش، در جوانی پیر خواهد شد

: امتیاز

زبانحال حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها قبل از شهادت

شاعر : سیدرضا موید نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

جز غم کسی به خانۀ من سر نمی‌زند            اینجا که مـرغ شـوق دگر پَـر نمی‌زند

در شـهـر خـود غـریـبم و با درد آشنا            در خـانه غـریب کـسی سـر نـمی‌زنـد


من دخـتـر پـیـامـبـر و زان هـمه یکی            دم از سـفـارشـات پـیــمـبـر نـمـی‌زنـد

می‌زد مرا مغیره و یک کس به او نگفت            زن را کـسی مقـابـل شـوهـر نـمی‌زند

بیش از خودم به حالت زینب دلم بسوخت            مـادر، کـسی مـقـابـل دخـتـر نـمی‌زند

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)

شاعر : احسان نرگسی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

دریا به حال چـشم‌هایت گریه می‌کرد            سجـاده هـنگـام دعایت گـریه می‌کرد

آن روز آتش شـرمـسار چـادرت بود            آن روز میخ در برایت گریه می‌کرد


وقـت قـنوتت دست تو بـالا نـمی‌رفت            افـلاک با هر ربّـنایت گـریـه می‌کرد

وقتی علی را سوی مسجد می‌کشاندند            جبـریل آنجا پا به پـایت گریه می‌کرد

جـای تـو خـالـی بـود در گــودال امـا            زینب غریبانه به جایت گریه می‌کرد

پـروانـه‌ای روی مـزارت عـاشـقـانـه            در حسرت صحن و سرایت گریه می‌کرد

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه‌های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

آن روز آتش شـرمـسار چـادرت بود            آن روز میخ در برایت گریه می‌کرد

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)

شاعر : احسان نرگسی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

جز گُل که می‌فهمد غم پرپر شدن را            در آتـشـی از کـیـنه خاکـستر شدن را
زهراست آنکه نوح و ابراهیم و عیسی            مـدیـون او هـستـنـد پیـغـمـبر شدن را


لحظه به لحظه با تمام عـشق آموخت            زهرا به فرزندان خود حیدر شدن را
نـالایــقـم امـا خـدا را شکـر، چـشـمـم            در روضه دارد افـتـخـار تـر شدن را
در عالم زر هر که چیزی از خدا خواست            ما هم طلب کردیم از او نوکر شدن را

با شوق، خـاکِ پـای زهـرا می‌شوم تا            پـیـدا کـنـم شـایـسـتـگـیِّ زر شـدن را

وقـتی که زهـرا در میان کـوچه افتاد            حس کرد حیدر داغ بی‌لشکر شدن را
با کینه در می‌زد به خود می‌گفت باید            از او بـگــیــرم لـذت مــادر شـدن را

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

تیره‌گی با جلوۀ داور نمی‌دانم چه‌کرد            غم به جان دخت پیغمبر نمی‌دانم چه‌کرد

شعلۀ آتش چو از بیت خدا بالا گرفت            باغبان با غـنچۀ پرپر نمی‌دانم چه‌کرد


از صدای نـالۀ زهـرا مدیـنـه گـفت آه            این صدا با ساقی کوثر نمی‌دانم چه‌کرد

سیـنۀ دخت نـبی آئـیـنۀ وحی خـداست            با چنین آئـینه میخ در نمی‌دانم چه‌کرد

بر سر یک بانوی تنها، چهل نامرد ریخت            این ستم با فاتح خـیبر نمی‌دانم چه‌کرد

فاطمه دنبال حیدر زینب از دنبال وی            مادر افتاد از نفس دختر نمی‌دانم چه‌کرد

دست قنفذ رفت بالا بازوی زهرا شکست            دست های بستۀ حیدر نمی‌دانم چه‌کرد

با نـگـاه دو کـبـوتر بچّـۀ بی‌بـال و پر            در میان دشمنان، آذر نمی‌دانم چه‌کرد

سالها «میثم» علی در خـانۀ بی‌فاطمه            بی‌کس و تنها و بی‌یاور نمی‌دانم چه‌کرد

: امتیاز

ترسیم وقایع حمله به خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها و جسارت به ایشان

شاعر : محمدعلی قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

قلب پیمبر سوخت آن وقتی که در سوخت            باید که پای این مصیبت از جگر سوخت

ریحـانـۀ احـمـد پس از او تا نـوَد روز            شب ها درون بستر خود تا سحر سوخت


خـورشید حـیدر آتـشی بر جانـش افتاد            از سوز آن آتش ستاره با قـمر سوخت

ذکر لبـش در پشت در یا مرتضی بود            با عشق حیدر فاطمه در پشت در سوخت

مــادر درون آتـش نــمـرودیــان رفـت            آری ولی در گـوشۀ خانه پـدر سوخت

با یک لـگـد افـتـاد در بـر روی زهـرا            آتش به جانش شعله زد تا موی سر سوخت

دیـگــر نـبـایـد زد بـه بـالَـش تـازیـانـه            پروانه بی‌جان است در آتش اگر سوخت

این شاخۀ طوبـای پـیغـمبر ثـمر داشت            فضه فقط دیده که پشت در ثمر سوخت

اجـر رسالـت را ادا کـرده اسـت امـت            مادر درون خانه در پیش پسر سوخت

آن روز کـل اهـل بـیت آتـش گـرفـتـنـد            قطعاً غلط گفته کسی که: یک نفر سوخت

: امتیاز

ترسیم وقایع حمله به خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها و جسارت به ایشان

شاعر : علیرضا وفایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

سروی افتاد از نفس، برگ و بری آتش گرفت            پیـش چشم خانواده، مادری آتش گرفت

در سقیفه زد جرقه آتش از بغض غدیر            در مدیـنه دخـترِ پـیغـمبـری آتش گرفت


آنکه یادش هست خیبر را، بگوید قصه چیست؟            یک زن آتش دیده و نام آوری آتش گرفت

در میـان لشکـر دشـمن زنی از پا فـتاد            در میان لشکر هـیزم، دری آتش گرفت

در ز لولا تا شکست از چارچوبش پرت شد            زیر پای شعله، یاس پرپری آتش گرفت

آسمان می‌سوخت و دریا خجالت می‌کشید            همسری تا رو به روی همسری آتش گرفت

برگ گـل دارد برای صـورتش آزارها            از چنین حوریه‌ای بال و پری آتش گرفت

گُر گرفت آتش ولیکن بی‌هوا از بین در            ناگهان در آن شلوغی معجری آتش گرفت

بس که تب دارد ز درد خویش شبها سوخته            دید فضه، رخت خواب و بستری آتش گرفت

محسنی اینجا کنار مادرش آهسته سوخت            از عطش در کربلا هم اصغری آتش گرفت

شعله‌های پشت در را عصر بر خیمه زدند            معجری آتش گرفت و دختری آتش گرفت

داد میزد دختری در خیمه‌های شعله‌ور            روسری آتش گرفت و روسری آتش گرفت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن داستان تنور خولی حذف شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کنید

شعله‌ها تنها به در، تنها به خیمه، ختم نیست            در تنور مطبخ خولی سری آتش گرفت

زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

بـه داد تو نـرسـیـدم اگـر در آن بـیـداد            تو ضعف کردی و آتش به جانِ من افتاد

تمام درد تو را من به سینه حس کردم            همینکه پشت در افتادی حیدرت جان داد


مـنی که بر هـمـه عـالـم مـدد شـدم امـا            رسید فضه به دادم که بر تو کرد امداد

چهل، شـده عـددِ زخـم‌های قـلـبِ عـلی            کجا به قـتل زنی بی‌دفـاع، این تعـداد؟

صدای سرخیِ رویت به کوچه مانده هنوز            شکـسته باد، خـدا دستِ نحـسِ بد بنـیاد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت علی علیه السلام

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بیـمـار عـشـق تـکـیه به دارو نمی‌زند            شیعه به جز علی به کسی رو نمی‌زند

آدم هـبـوط  کـرد که هـمـسایه‌اش شود            یعـنـی بـهـشت با نجـفـش مـو نمی‌زند


حق با علی‌ست در همه احوال پس خدا            هر جا علی‌ست حرف ترازو نمی‌زند

تعظیم می‌کنم به نجف صبح و ظهر و شام            قـلـبـم خـدا گـواست که بـی‌او نـمی‌زند

آیینه‌دار غیرت هر کس که مرتضاست            از تــنـگـنـای حــادثـه زانـو نـمـی‌زنـد

یک تن نگفت در وسط کوچه‌ها کسی            در پیـش مرد لـطـمه به بـانـو نمی‌زند

این روزها پرستوی مجروح مرتضی            از درد شـانه، شانه به گـیـسو نمی‌زند

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : احسان نرگسی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

زمین بـدون تو گم می‌کند بهـارش را            گرفته است جهان از تو اعـتبارش را

به جز تو هیچ کسی موقـع مناجـاتش            نــبــرده اسـت دل آفـــریــدگـارش را


خـدا به خـاطـر تو خلـق کرد دنـیا را            سپس‌ سپرد به دست تو اخـتیارش را

چه بنـده‌ها که خـدا آفـریده است ولی            عـیان نمود فقـط با تو شاهکـارش ‌را

هر آنکه نوکریِ نوکر تو را کرده‌ست            به قول مرشد ما، بسته است بارش را

تو را زدند و علی‌مانده است در این بِین            چگونه حفظ کند بغض ذوالفقارش را

علی که دید، ولی ‌کاش بعد‌ از این دیگر            مـیان شـعـله نبـیـنـد کسی نگـارش را

خوش است‌ چاه که هم صحبت علی شده است            خوش است وقف علی‌کرده روزگارش را

به فـرض کل درخـتان قـلم شوند، قلم            چگونه وصف کند حُسن بی‌شمارش را

برای آدمـیـان جـا نـمـانـده، وقـتـی‌که            احاطه کرده هزاران ملک مزارش را

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

حق ملاك عشق را با عشق تو سنجيده است           شاهكار دست خود در خلقت تو ديده است
ذكر« لا اُحصي ثنائُك » گوشه‌ای از وصف تو           پايِ مدحت دست هر صاحب قلم لرزيده است


با نـفَـس های تو ای آرامـش جـان عـلـی           بویِ سيب از عرش تا فرشِ خدا پيچيده است
مانـده روی صورت تو جای لبهای نبی           بسكه ای حوريه با گريه تو را بوسيده است
مـحـور آل كـسـا و عـلت خـلـقـت تـويی           دست بر سينه علی هم دورِ تو گريده است
هاتـفـی از خلقـت جـنّات پـرسيد و شنيد           فاطمه يك گوشه لب وا كرده و خنديده است
شانه بـردار و به داد ناز دخـترها برس           چند وقتی گيسوی زينب به هم تابيده است
از شكاف پهلويت پيداست بد خوردی زمين           در به سوی پهلوی تو بی‌هوا چرخيده است
خوب شد فضه رسيد و پيكرت را جمع كرد           بر در و ديوار خونِ سينه‌ات پاشيده است
پيش زينب بی‌حياها دستِ جمعی می‌زدند           دخترت حق دارد ای بی‌بی اگر ترسيده است
هر كجا که با علی گشته مغيره رو به رو           بر غلاف خود كشيده دستی و خنديده است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی حذف شد زیرا مفهوم مصرع دوم آن نوعی شرک خفی است، مگر میشود خداوند از چیزی با خبر نباشد!!!

خم به ابرويت نياور چون قيامت می‌كند           حق اگر آگـاه گردد فاطمه رنجـيده است

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

هركجايی با علی تا شد مغيره رو به رو           بر غلاف خود كشيده دستی و خنديده است

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفتعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : غزل

انیس و مونس خـدا فاطمه‌ست            امینِ راز مصـطفی فاطمه‌ست

به رتبه‌اش کجا گـمان می‌بریم            دلیل خلـق دو سرا فـاطمه‌ست


يَـوْمَ يَـفِـرُّ الْــمَـرْءُ مِـنْ أَخِـيــهِ            منجیِ آن حول و وَلا فاطمه‌ست

سفرهٔ مهـرش به خِـرد نگـنجد            شـفـیـعـهٔ روز جـزا فاطمه‌ست

غـدیـر را فـاطمه پـایـنـده کرد            شـهـیـدهٔ راهِ وِلا فــاطـمـه‌سـت

حـجـاب گـیـرد به بَرِ کـور هم            چه خوانمش کنز حیا فاطمه‌ست

بــدونِ اذنـش نـشـود دیـده  تـر            جواز گـریه‌های ما فاطمه‌ست

نزن به بارِ شیشه‌اش، سنگ دل            نزن که جانِ مرتضی فاطمه‌ست

به قـتـلگـه نـدای آن تـشـنه لب            فـاطمه یا فـاطمه یا فاطمه‌ست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

به رتبه‌اش کجا گـمان می‌بریم            دلـیـل خـلـقت خـدا فـاطمه‌ست

رفته به پیش کور هم پشتِ ابر            چه خوانمش کنز حیا فاطمه‌ست

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : ناصر شهریاری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

به نام خالق نـور و قـسم به خالق نور            که شـأن فـاطمه‌اش تا ابد بود مسـتور

مقام و منزلتش کی به درک ما برسد؟            که سیر درک ملک هم از آن نکرده عبور


که بود فاطمه نوری که زهره‌اش خوانند            که بود فاطمه انسان؟ که بود آیا حور؟

که بود آنـکه به بـرهـان آیـۀ تـطـهـیـر            شده ست از همۀ رجس و از پلیدی دور

که بود فاطمه آن کس که اوج حجب و حیاست            همان که پشت در خانه رو گرفت از کور

چه بانویی که ز نورش جهان منوّر شد            چه بانـویی که بـود مـادر قـبـیـلۀ نـور

عجب حدیث عجیبی که در روایات است            ز خلـق احمد و حیدر ورا بود منظور

نبود در خور زهـرا به غیر شیـر خدا            که هست در خور منصوره حضرت منصور

خموش می‌شود آتش به صبح روز جزا            اگر که فـضّـۀ درگـاه او دهـد دسـتـور

مزار فاطمه خواهی برو به صحن نجف            عـلی ست آینۀ آن یگـانه سنگ صبـور

تمام غصه و غم از دل عـلی می‌رفت            هر آن زمان که رسیده ست نزد او به حضور

دلش خوش است به لبخند فاطمه هر روز            ولی چه شد که شد از خنده‌های او مهجور

رسید لحظۀ تلخی که پیـش چـشم علی            شکست سینۀ زهرا به ضرب یک مزدور

شکـست سیـنه و با آن شکـستن سیـنه            شکست از یل خیبر شکن ز سینه غرور

مـدیـنه سیـنۀ زهـرا شکست و کربـبلا            شکست سینۀ خـون خـدا به سُـم ستور

بـدون شک که خـدا انـتـقـام می‌گـیـرد            به دست یوسف زهرا پس از قیام و ظهور

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

بگـو کـسـی پـی درک مـقـام او نـرود            که سیر درک ملک هم از آن نکرده عبور

بیت زیر به دلیل مستند نبودن داستان تنور خولی حذف شد.

شکست سینه و تن ماند و سر کجاها رفت            گهی به نیزه و گاهی به تشت و گاه تنور